۱۳۹۲ دی ۲۹, یکشنبه

نئشه ی خنده های توعم ، بیشتر بخند

آدما تو زندگیشون خدا رو دارن ، خانواده رو دارن ، اون کسی که دوستش دارن رو دارن ، دوستاشون رو دارن
وقتی دوستا کم کم مشغلشون زیاد میشه و حضورشون کم رنگ میشه میگن باکیم نیست ، من یکی رو دارم که دوستم دارم و دوستش دارم 
وقتی اون یه نفر رو از دست میدن یا میفهمن که همه دوست داشتنه یه طرفه بوده و اون هیچ وقت نمیخواستتشون میگن ایرادی نداره که من خانوادمو دارم که مث کوه پشتمن و تنهام نمیذارن
وقتی چشم باز میکنه و میبینه تو خونه غریبه شده و دیگه حضورش زیادیه و همه به چشم یه مزاحم و یه بی عرضه بهش نگاه میکنن میگه اشکالی نداره ، من خدایی رو دارم که میدونه من چیکارم تو این دنیا
ولی وقتی هرچی به آسمون خدا نگاه میکنه و داد میزنه و هیچ جوابی نمیشنوه دیگه میبره ، دیگه احساس پوچی میکنه ، دیگه شرو میکنه به خود زنی چون آرام جونی دیگه نداره ، دیگه میخواد داد بزنه و بگرده دور خودش و سرشو بکوبه به دیوار
اینجوری میشه که برمیگرده ولی این بار بی امید ، وحشی ، زخم خورده
بر میگرده و اول از همه خانواده رو از خودش تا میتونه میرونه چون نزدیک ترین کس بعد خدا اونا بودن و اونا پشتش رو خالی کردن 
بعد میره سمت کسی که میخواست همه کسش باشه و اونو از خودش میرونه برای همیشه
آخر سر میره سمت دوستاشو همه خشمش رو خالی میکنه
این میشه که تنهایی که از تنهایی گریزون بود تنهاتر و تنهاتر میشه 
منزوی و منزوی تر میشه
میدونی؟ محبت مث اعتیاده 
آدم خمار محبته ، خمار دوست و دوست داشتن و دوست داشته شدن
تا وقتی محبت هست شارژه 
وقتی محبت کمرنگ میشه ، وقتی محبت دیگه برای اون نیست به سیم آخر میزنه 
و 
و خوب اول از همه میره سراغ ساقیاش ، سراغ کسایی که بهش محبت میدادن ، چون از اونا میخواد این مبحت رو
چون با محبت و توجه اونا زنده میمونه ، با عشق اونا سرپاس
کاش میفهمیدن آدما که باید همو دوست داشت
کاش تو این دنیا هیچی نبود ، هیچی نداشتم ، فقط محبت بود 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر